سنگین شدن. سنگین گردیدن: تو خفته و پشتت زبزه گشته گرانبار بابار گران خفتن از اخلاق حمار است. ناصرخسرو. مرا کآیم از کاه برگی ستوه چه باید گرانبار گشتن چو کوه. نظامی. ، بارور شدن درخت و امثال آن و سنگین شدن: پس چونکه سرافکنده و رنجور بمانده ست هر شاخ که از میوه و گل گشت گرانبار. مسعودسعد
سنگین شدن. سنگین گردیدن: تو خفته و پشتت زبزه گشته گرانبار بابار گران خفتن از اخلاق حمار است. ناصرخسرو. مرا کآیم از کاه برگی ستوه چه باید گرانبار گشتن چو کوه. نظامی. ، بارور شدن درخت و امثال آن و سنگین شدن: پس چونکه سرافکنده و رنجور بمانده ست هر شاخ که از میوه و گل گشت گرانبار. مسعودسعد
بار سنگین داشتن سنگین شدن: تو خفته و پشتت زبزه گشته گرانبار با بارگران خفتن از اخلاق حمار است. (ناصر خسرو)، پر باد شدن (شاخه درخت و مانند آن) : پس چونکه سر افکنده و رنجور بماندست هر شاخ که از میوه و گل گشت گرانبار ک (مسعود سعد)
بار سنگین داشتن سنگین شدن: تو خفته و پشتت زبزه گشته گرانبار با بارگران خفتن از اخلاق حمار است. (ناصر خسرو)، پر باد شدن (شاخه درخت و مانند آن) : پس چونکه سر افکنده و رنجور بماندست هر شاخ که از میوه و گل گشت گرانبار ک (مسعود سعد)
سنگین بار شدن. دارای بار گران گشتن: پس به بلاد عبدالقیس شد و هر عرب که آنجا یافت همه را بکشت و هرکه بجست به ریگ بادیه بمرد و کس دست فراخواسته نکرد تا گرانبار نشود. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). سهی سروش از غم کمان وار شد تهی گنجش از در گرانبار شد. اسدی (گرشاسب نامه). شاهی که عطاهاش گران است ستوده ست هرچند شوی زیر عطاهاش گرانبار. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 192). و نیز اگر غذای بسیار بیکبار خوردطبیعت گرانبار شود و به هضم آن وفا نتواند کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ، حامله شدن. آبستن گشتن: گرانبار شد گوهر نازنین. نظامی. ، مست گردیدن. سنگین شدن: چو از باده سرشان گرانبار شد سمن برگ هر دو چو گلنار شد. اسدی (گرشاسب نامه). ، بارور شدن درخت و انسان و حیوان. رجوع به گرانبار شود
سنگین بار شدن. دارای بار گران گشتن: پس به بلاد عبدالقیس شد و هر عرب که آنجا یافت همه را بکشت و هرکه بجست به ریگ بادیه بمرد و کس دست فراخواسته نکرد تا گرانبار نشود. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). سهی سروش از غم کمان وار شد تهی گنجش از در گرانبار شد. اسدی (گرشاسب نامه). شاهی که عطاهاش گران است ستوده ست هرچند شوی زیر عطاهاش گرانبار. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 192). و نیز اگر غذای بسیار بیکبار خوردطبیعت گرانبار شود و به هضم آن وفا نتواند کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ، حامله شدن. آبستن گشتن: گرانبار شد گوهر نازنین. نظامی. ، مست گردیدن. سنگین شدن: چو از باده سَرْشان گرانبار شد سمن برگ هر دو چو گلنار شد. اسدی (گرشاسب نامه). ، بارور شدن درخت و انسان و حیوان. رجوع به گرانبار شود